شناسهٔ خبر: 11841 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نقدی بر آثار جشنواره(16)/«زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» ساختۀ روح‎الله حجازی؛

در کشاکش سنت و تجدد

زندگی مشترک آقا و خانم محمودی «زندگی مشترک»، بازتابی است از برخی از خانواده‎های این جامعه که میان سنت و مدرنیزم سردرگم هستند. این فیلم به‎گونه‎ایست که بیشتر افراد جامعه می‎توانند بنا بر اعتقادات خود با یکی از شخصیت‎های داستان همراه شوند و حق را با خود بدانند.

 

فرهنگ امروز/فاطمه موسوی: زندگی مشترک آقای محمودی و بانو به کارگردانی روح‎الله حجازی فیلمی پرحاشیه است که خیلی‎ها انتظار دیدن آن را می‎کشیدند برای اینکه بالاخره بفهمند چرا موافقین اکران آن در جشنواره‌ی پیشین، این‌قدر سنگ این فیلم را به سینه می‎زدند و چرا مخالفین این‌قدر سرسختانه با حضور این فیلم مخالفت می‎ورزیدند! اما با همه‎ی این کشمکشها، جشنواره‌ی امسال فیلم حجازی را در اولین اکران خود قرار داد و آن را بدون هیچگونه ممیزی به نمایش درآورد؛ ولی به علت اینکه این فیلم اولین اکران جشنوارهای خود را در جشنواره‌ی مونترال تجربه کرده بود و بر اساس آیین‎نامه اجازه‌ی حضور در بخش مسابقه را نداشت، در 3 بخش دیگر از جمله خارج از مسابقه و بین‎الملل حضور یافت.

فیلم، داستان محدثه (هنگامه قاضیانی) و منصور (حمید فرخ‎نژاد) به همراه دختر دبیرستانی‎شان نگین را روایت می‎کند که در خانه‎ای قدیمی و بزرگ زندگی می‎کنند؛ اما این زوج از لحاظ اخلاقی و اعتقادی ناهمگون هستند. ساناز (ترانه علی‌دوستی) -دختر خواهر محدثه- به همراه همسرش رامتین (پیمان قاسم‎خانی) -که بعداً معلوم می‎شود صیغه هستند- برای بازسازی خانه‌ی آن‎ها چند روزی میهمانشان می‎شوند، درست از اینجاست که کشمکشهای داستان به منصه‌ی ظهور می‎رسند.

حجازی تقابل سنت و مدرنیته را بازگو می‎کند. ساناز و رامتین برای بازسازی خانه‌ی محدثه و منصور پا به این خانه می‎گذارند، آن‎ دو تفکراتی روشن‌فکرانه دارند و با هر قید و قیودی مخالفند. در سکانس‎های مختلفی از فیلم صحبت از دیوارهای این خانه می‎شود، در این میان دیواری وجود دارد که تمام بار خانه بر دوش آن است و نمی‎توان آن را برداشت، منصور این دیوار را با کمدی سراسری پوشانده است؛ اما این کار وضعیت را از قبل بدتر کرده است. رامتین پیشنهاد می‎کند که هرطور شده این دیوار برداشته شود و جای آن ستون کار بگذارند؛ اما برای تحمل وزن سقف 20 یا 30 ستون لازم است. دیوارهایی که به قول کارگردان دیگر خسته‎کننده شده‎اند، این دیوارها نمادی از سنت هستند که منصور این داستان در میان آن‎ها اسیر شده است، او نمی‎داند با این دیوارها چه کند! نه می‎تواند آن‎ها را کامل از میان بردارد، نه می‎تواند با آن‎ها کنار آید، او در این میان تکلیف خود را گم کرده است، بین سنت و مدرنیته سردرگم است. اما این سنت چیست؟ آیا سنت در جامعه‎ی ما غیر از دین است و این دیوارهایی که حجازی از آن سخن به میان آورده، آیا همان دستورات دینی ما نیست؟

 ساناز و رامتین آمده‎اند تا در و دیوارهای اضافی این خانه را از میان بردارند، دیوارهایی که سنت برای آن‎ها درست کرده و منصور را آزار می‎دهد، اوست که از دیوارها گله دارد؛ اما محدثه که نمادی از زن سنتی است از بازسازی نگران است و دلش راضی به این کار نیست.

شخصیت منصور با انگشتر عقیق و تسبیحی به دست برای مخاطب ترسیم می‎شود، او در سکانسی از خدا و مکه و امام رضا (علیه السلام) سخن به میان می‎آورد؛ اما به قول ساناز او همان حاج منصور 20 سال پیش نیست، منصور این داستان است که ارزش‎های خود را گم کرده است؛ اما همین منصور در تقابل دو کاراکتر دیگر این فیلم یعنی محدثه و ساناز حد میانه معرفی می‎شود. محدثه که نمادی از سنت است زنی خانه‎دار و چادری است، او در تمام فیلم در حال غذا پختن و تدارک امورات این‎چنینی منزل به تصویر کشیده می‎شود و علی‎رغم اینکه قلبی مهربان و فداکار دارد و تمام این سال‎ها در خانه به عشق همسر و فرزندش کار کرده، به ظاهر شخصیتی سرد و بی‎روح دارد، او دائماً در حال تذکر دادن به فرزندش نگین است. ساناز هم نمادی از مدرنیته است، او زیر بار هیچ قید و شرطی نمی‎رود و می‎خواهد آزاد و رها زندگی کند، او اعتقاد دارد که آدم باید از این مملکت برود تا راحت شود، اینجا نمی‎گذارن، همه بی‎رحم شده‎اند، در اینجا هیچ‎کس از هیچ‎کس راضی نیست، در یک کلام اعتقاد نگین بر این است که حق داریم طوری که دلمان می‎خواهد زندگی کنیم.

در روایت حجازی همه چیز در حال فرو پاشیدن است، محدثه و منصور با هم مشکل دارند، دائماً در حال بحث با یکدیگرند، منصور در زندگی ناکام است؛ چون به اعتقاد خودش زنی خانه‌دار دارد که همش در آشپزخانه می‎لولد و به خودش رسیدگی نمی‎کند (علی‎رغم اینکه در فیلم محدثه ظاهری آراسته دارد؛ اما این موضوع در نزد منصور در قیاس با امثال سانازها تحقق رنگی ندارد). محدثه نیز در زندگی ناکام مانده است؛ چون در صحبت با رامتین با حسرت از درس و دانشگاه خود یاد می‎کند و این حسرت در کلام و چشمانش موج می‎زند. رامتین و ساناز تنها زمانی اندک با هم خواهند بود، علی‎رغم اینکه رامتین بسیار بی‎قیدوبند است و مشکلی نمی‎داند که حتی ساناز با هر مردی هر حرفی می‎خواهد بزند؛ اما ساناز حتی لحظه‎ای حاضر نیست کسی صاحبش شود، می‎خواهد به ترکیه برود و احتمالاً مدتی را با دوست رامتین یعنی متین سپری کند. رامتین نیز از همسر قبلی خود در حال جدا شدن است به خاطر اینکه زنی سنتی بوده و این دل‌خواه رامتین نبوده است، او نیز اکنون ناکام است نه توانسته است با زن سنتی کنار آید و نه مدرن، او تکلیف خود را نمی‎داند.

در این زندگیهای رو به ویرانی، وسوسه‎های شیطانی بیشتر بروز می‎کند. منصور در سکانس‎های مختلفی از فیلم در حال ور رفتن به کفش پاشنه‌بلند ساناز است؛ چون ساناز از او خواسته که پاشنه‎اش را بچسباند. کفش پاشنه‌بلند نمادی از شهوتی است که از منظر فیلم‌ساز امثال منصورها در زندگی مدرن درگیر آن هستند. ساناز در صحنه‎های پایانی فیلم شالی به رنگ قرمز به رنگ شهوت سر کرده است و با حرف‎هایش ارزش‎های به تزلزل افتاده‌ی منصور را رو به ویرانی می‎برد. محدثه و رامتین نیز با هم همراه می‌‎شوند، آن‎ها با یکدیگر راجع به سنت‎ها و زیباییهای قدیم سخن میگویند، در این میان حسرتهای هر دو آشکار می‎شود، حسرت زندگی گذشته‎ی رامتین با همسر قبلی‎اش و حسرت درس محدثه...

در میان این زندگی‎های رو به فروپاشی، نسل بعدی که نگین نمادی از آن‌هاست نیز همین رویه‌ی پدر و مادر را پیش می‎گیرد، او هم می‌خواهد در برابر رامتین خودنمایی کند و بهگونه‎ای خودش را دل او جا کند.

در سکانس‎های پایانی فیلم همه‌ی شخصیتهای داستان از این وضع زندگی خسته‌اند، ساناز به شدت برای خود می‎گرید، محدثه در همان فضای پشت آشپزخانه‎اش غمگین است و منصور که برای سیگار کشیدن به دور از چشم محدثه طبق روال همیشگی به دست‌شویی کنار حیاط رفته، مانند یک زندانی است که تنها پنجره‎ای کوچک رو به روشنایی دارد، او این‌قدر ناکام است که هرچه کبریت می‎زند حتی نمی‎تواند سیگارش را هم روشن کند، همه‌ی این کاراکترها هنوز هم ناکامند.

 «زندگی مشترک»، بازتابی است از برخی از خانواده‎های این جامعه که میان سنت و مدرنیزم سردرگم هستند و هنوز نتوانسته‌اند جایگاه خود را در این میان پیدا کنند. این فیلم به‎گونه‎ایست که بیشتر افراد جامعه که در مواجهه با این فیلم قرار می‎گیرند، می‎توانند بنا بر اعتقادات خود با یکی از شخصیت‎های داستان همراه شوند و حق را با خود بدانند. «زندگی مشترک»، انسان‎ها را به تردید و شک در برخی از باورهای اساسی می‎کشاند و برای مخاطب سؤال‌هایی رقم می‎زند که بی‎پاسخ می‎ماند. حجازی شک و شبهه‎هایی را برمی‎انگیزد که نه تنها مخاطبان بلکه خود او نیز به جواب آن نرسیده است و به‌طورکلی از آنجایی که فیلم توهم واقعیت، نه خود آن را به ما نشان می‎دهد و این توهم به‌صورت بی‎واسطه با احساسات ما سروکار دارد، از جانب ما به‌عنوان واقعیت دریافت می‎شود؛ بنابراین مخاطب را تحت تأثیر قرار می‎دهد و مخاطب را وامی‌دارد تا آگاهی‎های خودش را بر اساس فیلم بازبینی کند، پس امثال فیلم حجازی می‎تواند آثار زیان‎باری بر پیکره‌ی اعتقادات بنیادین خانواده‎های ایرانی داشته باشد.

نظر شما